" خانم ف"  دو بچه دارد و از شوهرش جدا شده است. او با دوفرزندش در انتهای کوچه باریک یکی از محلات قدیمی، خانه گونه ای!  را اجاره کرده که در بارندگی ها آب در کفش جریان می یابد ، کفی که تنها یک تکه فرش را به خود دیده بود که آن را هم دزد ناجوانمردی به همراه تلویزیون ۱۲ اینچ تازه خریداری شده و مبلغ پول فراهم آمده برای کرایه دزدیده بود.

روزی او را که مدتیست در دفتر ما کار می کند و از این بابت هم خرسند است که خرج بخور و نمیری درمی آورد دیدم که جعبه خوشرنگی در دست دارد . درجعبه را که گشود و زرق و برق طلاهای متعدد راکه به عنوان سرویس عروس خریداری شده بود و پس از رفتن عروس و دامادي در اتاق عقد و در انتهای روز قبل به جای مانده بود و او در هنگام نظافت یافته بود را كه به من نشان داد ، آن را به من سپرد....

تجربه يك عاقد : يك تكه از آن جواهرات زندگيش را اندكي از سختي مي جهاند اما...