فک می کنم به این "جدید" بودن ها و به قبل تر ها ، به اسفندی که آخراش جنگ عراق بود و من هی اخبار رو گوش می کردم و عکس های عراق و می دیدم که : دیگه تمومه ! ، فک می کردم پس امسال دیگه ظهوره و اینا ، فک می کردم پس چرا توی دلم هیچ حسی نیست ؟ جز ترس ! ، هیچ شوقی که به درد بخوره و قابل باشه !! ، هیچ شرمی ...
نشد !
تموم نشد هیچی ... تازه شروع شد انگار ..

حالا که خیلی می گذره از اون موقع ، حالا امسال دم عید هی اخبار و عکس های ژاپن و بحرین رو می بینم و نگران لیبی و مصر و حتی پاکستان و بقیه ... ، بی اینکه ترسی توی دلم بیفته ...اما پر از شرم و حتی شوق ، پر از خستگی که : اوهوم ! کاش تموم بشه دیگه ، دیر شده حتی .. کاش بیاد آقا ..


کاش خودم... خودمون ... "جدید" بشیم .. یه جوری که آقا بیاد .. یه جور جدید بودنی که به درد بخوره !!